یک اهری و اتفاقات ساده

گاه نگاریهای یک اهری از اتفاقات دور و نزدیک بصورت ساده

یک اهری و اتفاقات ساده

گاه نگاریهای یک اهری از اتفاقات دور و نزدیک بصورت ساده

یک اهری و اتفاقات ساده
| روزمره گی |
در کل ، عادت کردن چیز خوبی نیست چه برسد به اینکه عادت کنی هر پنجشنبه بچه ها از راه برسند و خانواده دور همی راه بیاندازند و یه جا جم شوند و شبی به نیکی بگذرانند . حدود یکسال است که هم آقا آصف خونه مون تشریف ندارند بعلت گذراندن دوره خدمت سربازی اش و هم دختربانو که رفته اند خانه خودشان  در مرکز استان  و هر هفته پنج شنبه  مهمانمان میشدند . امشب هر دو بعلت گرفتاری کاریشون نتونستند بیان و ما دونفر
که به وجودشان در روزای آخر هفته عادت کرده ایم دَمغ تشریف داشته باشیم ...
و دیگر اینکه علاوه بر اون عادت ، از امروز ظهر  که خبر آتش سوزی ساختمان پلاسکو رو شنیدیم تاالان که شب شده است و آمار کشته ها و بخصوص کشته های مامورین آتش نشان ، این قهرمانان بی نام و نشان در این واقعه هی بیشتر و بیشتر میشود حالمان را بیشتر میگیرد و هنوز اضطراب اش را به یدک میکشیم . امید که خانواده های داغدار این حادثه بتوانند که صبور باشند . در این میان عده ای هم که کل سرمایه و داراییشان را  از دست دادند هم شامل تسلا میباشند . گرچه میدانم تاملات جانی با غم ِ از دست دادن مال و سرمایه زمین تا آسمان باهم توفیر دارند . 
از طرفی هم که سردی هوا از امشب بیشتر شده و طبق نظر هواشناسی از فردا بازم بیشتر خاهد شد نیز مقداری افسرده ترمان میکند همینجوری نمیدونم چرا ؟! 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی