یک اهری و اتفاقات ساده

گاه نگاریهای یک اهری از اتفاقات دور و نزدیک بصورت ساده

یک اهری و اتفاقات ساده

گاه نگاریهای یک اهری از اتفاقات دور و نزدیک بصورت ساده

یک اهری و اتفاقات ساده

یادگاری

شنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۸:۵۰ ق.ظ

 یادگاری :

پسرم آصف داشت بعد از مرخصی دو روزه اش بر میگشت پادگان . گفتم بیا یه عکس یادگاری بگیریم با هم بابا جون . گفت من حاضرم . بغل دست اش با این صدوهفتاد و یک سانت قدی که دارم ایستادم .
...
عقلم مقابل قد و قواره اش کم آورد ! 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۲/۱۸
یک اهری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی