یک اهری و اتفاقات ساده

گاه نگاریهای یک اهری از اتفاقات دور و نزدیک بصورت ساده

یک اهری و اتفاقات ساده

گاه نگاریهای یک اهری از اتفاقات دور و نزدیک بصورت ساده

یک اهری و اتفاقات ساده

۴۷ مطلب با موضوع «روز نوشتها ، گاه نوشتها و از خود نوشتها» ثبت شده است

چرا باید دخترک هفت ساله از تماشای بازی در ورزشگاه محروم شود ؟
بنظرم افرادی که دارای ناهنجاری جنسی هستند باید خلع  کار! شوند . این اعمال از یک انسان ، دارای فکر و عقیده ای سالم بعید است که از تماشای فوتبال دخترک هفت ساله در ورزشگاه ممانعت بعمل آورد مگر اینکه خود بیمار روانی باشد . این کارها نتیجه عکس و بار منفی دارد . این اعمال دهن کجی به شعور جوانان این مرز و بوم است  . دولت آبروداری کند ! باید
سریعن مدیران و دست اندرکاران ورزشی اینچنینی  را به عنوان فرد مریض و دارای ناهنجاری های جنسی حاد از کار برکنار کند .
داستان از این قرار است که :  امروز (19آذر 95) دختری 7 ساله که همراه پدرش از شبستر به تهران آمده بود تا مسابقه استقلال و تراکتورسازی را تماشا کند، از ورود به ورزشگاه آزادی منع شد. این دختر و پدرش از صبح زود مقابل ورزشگاه آزادی حضور داشتند تا این دیدار را تماشا کنند اما به او اجازه داده نشد که وارد ورزشگاه شود ..

این دختر بچه که نامش زهراست، پس از اینکه اجازه پیدا نکرد که وارد ورزشگاه شود، مجبور شد به تنهایی در خودرو پدرش بنشیند تا پدر او بازی را از داخل ورزشگاه نگاه کند و برگردد ..
منبع خبر : بخش ورزشی خبرآنلاین
یک اهری و اتفاقات ساده      صادق اهری
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۵ ، ۰۹:۵۴
یک اهری
باز آوری و یادآوری خاطره ای تلخ از سه سال پیش ، بمناسبت سومین سالگرد فوت مامان منیر ( مادر همه بچه ها !)  از صفحه فیس بوکم بتاریخ دسامبر 6, 2013 · 

مادر وقتی سفر کرد !
مامان منیر ( خانم عبقری ) رو نزدیک دو سال ( 66-65 ) که در خونه شون زندگی کردم در تهران به مهربانی و عطوفت ِ محض شناختم . خیلی زحمتش داده بودم . مادر بسیار نازنین و رئوفی بود مثل مادر خودم .عین پسر خودش به من میرسید . الهی ... میگویند الان زنده نیس . زنگ زدم به دوستم بهنام تا به او و خانواده شون تسلیت بگم . بغض امانم رو برید . نتونستم . گوشی رو دادم همسرم بجای من هم تسلیت بگه ... یادش گرامیست ، روانش هم  شاد باد . مادری بود ها ! بمعنی واقعی  ِ مهر . حتا برای دوستای پسرش
مامان منیر (مادر) با اینکه مادر دوستم بود ولی عین مادر خودم هم بود 
یک اهری و اتفاقات ساده     صادق اهری
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۹۵ ، ۱۴:۱۰
یک اهری
داشتم عکسها رو توی کامپیوترم جابجا میکردم . یعنی سعی میکردم عکسهای مرتبط را در یک پوشه مخصوص به خودشان قرار دهم تا موقع جستجوی عکسی مجبور نباشم کل کامپیوترم را شخم بزنم ولی اتفاق عجیبی افتاد . اینکه این دو عکس درست همینجوری که در اینجا آورده ام بالا و پایین هم قرار گرفتند . از قضای روزگار هر دو عکس در یک روز و هر دو در شهر همدان گرفته شده است . شباهت این دو عکس برام غافلگیر کننده بود . هر دو خابیده به یک سو . و هر دو دستانشان همشکل هم قرار گرفته است  و هر دو توشۀ راهی در اطراف خود بهمراه دارند . خنده ام گرفت . احساس کردم تصویری از زیر خاکی خودم را میبینم . و برام موضوع با مزه ای شد سر صبح جمعه ای ... با خودم فک کردم همیشه جنس زیر خاکی از هر
نوعش که باشد گرانبهاتر از روی خاکی آن بوده و ارزش بیشتری داشته است . دروغم کجا بود آقا . آقا! شما خودتان بینی و بین اللهی حساب کنید خُب .

ارزش دلاری ِ! کیسه های نایلونی اطراف من رو با ظروف سفالی ِ گرانقیمت اطراف این زیر خاکی مرحوم ِ مغفور رو . بگذریم ... یکبار دیگر به عکس دقیق شوید تا به عرض بندگی ام برسید !
درهر حال ، بالا رفتیم دوغ بود . پایین اومدیم ماست بود . قصه هر دوی ما ، خندۀ صُراح بود !
پی نوشت : یادم آمد در اردیبهشت سال نودودو در وبلاگم چنین نوشته بودم : آدم باید خاکی باشه . زیر خاکی اش قیمت نداره اصلن .

یک اهری و اتفاقات ساده  صادق اهری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۵ ، ۱۴:۲۳
یک اهری

از اول هفته تا کنون سه روز تعطیلی داشتیم و بهمین دلیل کار و بارمان هم ( هاذا تعطیلُن بین التعطیلین شد ) و سر کار نرفتم . یعنی رفتما ولی کاری نبود که انجام بدم . کسی نمیومد که چیزی بخره با این حساب که بازار حتمن تعطیله ☹ 

مقداری کار خونه کردم و کتاب خوندم و فیلم و خبر و هرازگاهی برا خرید ملزومات آشپزخونه بیرون رفتم و مقداری به قالب وبلاگها رسیدم و کمی هم فیسبوک و دو سه تا پست هم در وبلاگم نوشتم و یه عکس از آقا محمد حسین زاده با ناز پسرش بنیامین را که در شهربازی گرفته بودند گذاشتم اینجا به یادگار . هوا ابری و آفتابیه . همسایه روبرو داره بتن ریزی میکنه با پمپ

که صداش حال آدم را جا میآورد بد جوری  . شنبه اس ام اس از بانک انصار آمد که برنده جایزه شدم . لحظه ای بیشتر طول نکشید که به آخر سطر پیامک رسیدم . نوشته بود بابت جوایز قرعه کشی سراسری بانک انصار سال 95 بیست هزار تومان برنده شدم . دِکی . پول آژانس را برا رفتن و گرفتن جایزه و برگشتنش را هم کفاف نمیدهد این جایزه که . از خیرش گذاشتم . فردا باید زنگ بزنم بگم بریزه به حساب رئیس بزرگ بانکشون . لازمش میشه خُب .
آصف خان هم طبق معمول هر روز در رفت و آمده از تبریز به اهر و بالعکس . ساعت 4 ظهر خونه میرسه و ساعت 4 بامداد راه میوفته میره تبریز . خودش دوس نداره خونه فامیلاش ( عمه و خاله و دایی و عموی مادرش ) تلپ بشه . 
الان که داشتم اینجا همینا رو مینوشتم آقا صمد معالی برامون شُله زرد نذری آورد ...
دیروز هم قربانی نذری از بابت موفقیت آقا مهدی شون در درس از طرف آقای کوهی رسیده بود که آبگوشت شد و تناول . خوشمزه بود . در چولمَک ( پی تی ) یا همون دیزی ببار آورده شد و به یاد ایام قدیم که مادرم آنرا از سر صوب بار میگذاشت تا به آرامی پخته و بوقت ناهار حاضر بشه به جان چسبید . هم گوشتش تازه بود و فریزر ندیده و هم در ظرف سفال پخته شده بود . سبزی خوردن و فلفل و سیر و ترشی و حتا تُرب همراه ناهارمان بود . دیروز با زودپز قهر بودیم .
یک اهری و اتفاقات ساده   صدق اهری 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۵ ، ۱۴:۴۱
یک اهری
1 ) ساعت 9 شب است . تازه از بیرون اومدم . دسته جات حسینی راه افتاده اند از برای چهلم . اما تعدادشان مثل روز عاشورا نیس . احتمالن اکثرن رفته اند کربلا برا زیارت . نمیدونم چرا منزلبانو دارد مکه و مدینه را که بطور زنده از تلویزیون آنجا پخش میشه را تماشا میکنه ! ... خب معلومه که عیسا به دین خودش است و موسا به مسلک و مرام خودش و برا همین هم من میرم دنبال کارای خودم در اینترانت . این دوتا عکس : ... 
امروز روز جهانی مرد بوده ظاهرن که ما نمیدونستیم 
 2 ) چن دیقه پیش آقا پرویز  در فیس بوک اش چنین نوشته :  «« " دیدی که زما هیچ کسی یاد نکرد"
امروز که نوزدهم نوامبر باشد ظاهراً روز جهانی مرد است! خودمانیم چند نفر از شما

این را می دانستید؟ خود من هم که خیر سرم مرد باشم خبر نداشتم! میزان مظلومیت مارا از همین یک قلم جنس می توان فهمید. اگر الان روز زن بود دست کم پنجاه بعلاوه یک درصد پست های فیس بوک و توئیتر و تلگرام و ایسنتاگرام و اینترنت کلهم اجمعین در باره این موضوع داد سخن داده بودند ! ای ی ی ی ...؟ (مخالف فمینیست چی میشه؟ ماچوئیست؟) فلانیست های عالم کجائید که به دادمان برسید! ... »» قسمت کامنت دانی اش این نظر را گذاشتم که البته فعلن نظرات خانندگان متفاوت است و خاندنی و در حال امتداد است  :) :




3 ) دَم آقا محمد معتقدی همسایه گرم . نذری آورده . قورمه سبزیس . برا شام ما دونفر کافیه . نیت اش بخیر باد . این قسمت را ساعت 10 شب اضافه کردم


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۵ ، ۲۲:۰۳
یک اهری

نمیدانم چرا امروز فیل ام زیادی یاد هندوستان کرد . هــــــوا نسبتن سرد بود بخاطر اولین برفی که دیروز برزمین نشسته بود . شال و کلاه کردم و رفتم پیشش . 

سلام کردم . 

به من خیره شد

حتا جواب سلامم را  هم نداد

حال و احوال کردم که باز چیزی نگفت

بی هیچ سخن دیگری وقتی نگاهم بیشتر به چشمانش خیره ماند به خنده چشمکی زد و گفت : بلند شو برو پسر جان! هوا سرده . سرما میخوری . اینورا هیچ خبری نیس . مواظب بچه ها باش . به زندگی ات برس . شاد و انسان زی ... نگران ما نباش گفتم که : اینورا هیچ خبری نیس ...

دستی به سر و سینه و صورت اش کشیدم به ناز . صورت سفید شده اش را بوسیدم . عجیب سرد و زُمخت و نامَرد بود سنگ ِ قبر بابام . 

...

در حالیکه از جایم برای وداعی دیگر بلند می شدم زیر لب گفتم بدرود تا درودی دیگر بابایی مهربانم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۵ ، ۲۲:۴۱
یک اهری

مرداد ماه امسال ، همدان که رفته بودیم به تپه همگتانه نیز سرکی کشیدیم و یه چن تایی عکس به یادگار از آنجا و از موزه اش برا خودمان گرفتیم که بعضی شان را به احترام تان به اشتراک میگذاریم . ایشآللآه که قبول حق تان باشد :) همدان یا هگمتانه 550 سال پایتخت مادها و در دوران هخامنشی، اشکانی و ساسانی پایتخت تابستانه بوده است. امپراطوری مادها قبل از امپراطوری هخامنشی بوده است که چندی قبل نیز یکی از شاهزادگان ماد در پارک سنگ شیر استان همدان کشف شد...

تپه هگمتانه همدان با در برگیری شهری زیرزمینی در دل خود، قدمت سه هزار ساله خود را به رخ جهانیان می‌کشد...
هگمتانه به معنی محل تجمع بوده و در منابع باستانی به صورت هگمتانه، اکباتان، امدانه و همدان ضبط شده که این سایت باستانی در سال 1310 به شماره 28 در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیده است...













۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۵ ، ۰۹:۵۶
یک اهری

همدان - اوایل مرداد سال 95 - پارک باباطاهر- هتل لونا چمن ☺اوایل مرداد ماه بود که رفته بودیم همدان برا دیدن آصف . حدود هَف هَشت ساعت رانندگی مداوم از اهر تا همدان ما را چنان نابکار کرده بود که توی پارک عمو بابا طاهر "عریان"( استغفرالله ) اینچنین از حال رفته که چمن خاب بشیم . الهی که در غربت خسته نبشین ! چن تا عکس دیگر را هم به یادگار و هم برا رویت شما دوستان در اینجا به اشتراک میگذارم . خیر پیش دان باد













۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۵ ، ۰۹:۳۳
یک اهری

اول شهریور ماه ، زادروز بوعلی سینا وروز پزشک بر تمامی پزشکان دلسوز و متعهد و بخصوص پزشکان دوست! مبارک . این مناسبت بهانه ای شد که چند عکس را که ماه گذشته از برای دیدن آصف به همدان رفته و نیز سری به آرامگاه و موزه حکیم بوعلی سینا زده بودیم به یادگار به اشتراک بگذارم .میدانم که اجرکم عندالله است















۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۹۵ ، ۱۱:۱۸
یک اهری
 

گیسا خانومی ِ بایبوردی قهرمان نوجوان تیراندازی با کمان کشور امروز میهمانِ عزیز خانه مان شده بود که از مسابقات بین المللی تیراندازی با کمان "جام احیای دریاچه ارومیه" از ارومیه بر میگشتند با یک مدال طلا و یک برنز که از آنجا به ارمغان همراه آورده بود ...
...
قطعه ای از مصاحبه پارسال گیسای عزیز با روزنامه ایران
... سرانجام روزی که منتظرش بودم فرا رسید و همراه با تیم ملی تیراندازی با کمان نوجوانان به مسابقات قهرمانی آسیا در هنگ کنگ اعزام شدیم. تیراندازان شرق آسیا بویژه کشورهای کره جنوبی، چین و هنگ کنگ در این رشته صاحب نام هستند و وقتی بلندگوی ورزشگاه نام مرا برای زدن تیربه سیبل اعلام کرد و ... 

خوشحالی‌ام وقتی تکمیل شد که از سوی فدراسیون جهانی تیروکمان به خاطر امتیاز بالایی که کسب کرده بودم نشان آبی تارگت -بالاترین نشان در تیراندازی با کمان جهان- به من اهدا شد. در ادامه این مسابقات و در بخش تیمی نیز موفق به کسب یک مدال طلا و یک مدال نقره شدم...
لینک مصاحبه
http://iran-newspaper.com/Newspaper/BlockPrint/81972

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۵ ، ۰۸:۳۷
یک اهری