
یادش بخیر دوران وبلاگ نویسی . آنزمان که اینترنت و وبلاگ نویسی تازه داشت پدیده ای نوین و نسبتن جوان پسند! میشد . یادم میاد اونروزا بتعداد چند ده انگشت دست در ایران به وبلاگنویسی روی آورده بودند . و معمولن بیشتر آنها در خارج از کشور بودند . و تعداد یه چند ده انگشتشمارش هم داخل ایران بودند که فعلن و در حال حاضر یا تعطیل کرده و نمینویسند و یا خیلی دیر به دیر بروز میکنند بنا به گرایش به ...
شبکه های اجتماعی دیگر مثل فیسبوک و اینستاگرام و تلگرام و ...
خاطرم هست بعد یه چند سالی از وبلاگ نویسی ام میگذشت که هفته نامه طنز ِ آنزمان گل آقا ، از من و چند تن دیگه خاسته بود که به پنج سوال پاسخ بدیم . دادیم . دو بار و طی فاصله حدود شیش ماه که بار اول از ما سوالاتی در رابطه با "عید نوروز" که در زیر آوردم پرسیده شده بود . و بار دوم در مورد "سفر" سوال کرده بودند که در پست بعدی که در آن صاحبان وبلاگهای : قاصدک ، سرزمین رویایی ، آونگ خاطره های ما ، عبید شاکی ، زهرا ، یادداشتهایی برای مخاطب احتمالی و تنظ نوشته های ارژنگ حاتمی حضور داشتند به آن اشاره خاهم کرد . ناگفته نماند که وبلاگنویسهای آنزمان خیلی هوای همدیگر رو را در اطلاع رسانی از بروز مسایل و مشکلات اجتماعی داشتند . این خاطره از اون زمان برایم هنوز زنده است که روزی از روزها داروی مربوط به بیماران ام.اس کمیاب و نایاب و بسیار گران شده بود . مطلبی در همین رابطه که بطریقی منهم درگیر ماجرایش بودم در وبلاگم آوردم با عنوان
آیا وبلاگها می توانند کمک کنند ( که کردند دمشون گرم) و همچنین در
اینجا و
اینجا ( کامنت ها هم خاندن دارد . ضمنن لیست وبلاگها و روزنامه ها بعدن افزایش یافت و بالای پنجاه شصت وبلاگ و روزنامه از این شکواییه حمایت کردند که متاسفانه آدرس نهایی اسامی بقیه حمایت کننده ها را نیافتم! ). بقیه دوستان هم لینک دادند و خبررسانی کردند تا بگوش فلک! رسید و در صحن علنی مجلس مطرح شد و کلی خبرنگارها و روزنامه ها حمایت کردند تا اینکه بالاخره نتیجه مثبت بدست آمد و ... باز هم یادش بخیر . بگذریم . میگذارم و میگذرم از این خاطره تا اصل مطلب در آن زیر نماند نفسش بند بیاید
☺
توضیح اول : صاحبان وبلاگهای زیردر بگومگوی دفعه اول شرکت کرده بودند .
توضیح دوم : تاریخ انتشار در سایت گل آقا " چهارشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۸۶ " بود .
توضیح ضروری و آخر هم اینکه وبلاگهای خوب دیگری هم فعال بودند در آنزمان و دلیل انتخاب ما از نظر گردانندگان محترم گل آقا را نمیدانم دقیق ! شاید بخاطر بار طنز بیشترش بوده باشد . گفتم که نمیدانم بخدا .
و اما اصل قصه از سایت گل آقا :

« بگومگوی این ماه، حال و هوای نوروزی دارد، خاطرات قدیم، آرزوهای امروز و امیدهای فردا...
این سؤالها را از وبلاگرهای محترم پرسیدیم:
۱- لحظه تحویل سال سر سفره مینشینید؟ آن لحظه به چی فکر میکنید؟
۲- بچه که بودید با عیدیهایتان چه کار میکردید؟ هنوز هم عیدی میگیرید، از چه کسانی؟
۳- بهترین عیدی که گرفتید؟ بهترین عیدی که دادید؟
۴- آخرین باری که یک حاجی فیروز واقعی دیدید، کی بود؟
۵- نوروز قدیمها بهتر بود، فرقی نکرده یا حالا بهتر شده؟!
۶- چه چیز از نوروز را بیش از همه دوست دارید؟ احتمالا چیزی هست که دوستش نداشته باشید؟
۷- رابطهتان با دید و بازدیدهای نوروز چه طور است؟
۸- اگر بخواهید جایی را برای مسافرت نوروزی پیشنهاد بدهید، کجا را سفارش میکنید؟
۹- در ایام نوروز هم وبلاگتان را مثل باقی ایام سال به روز خواهید کرد؟
۱۰- در کشوری که شما هستید، حال و هوای سال نو ایرانی چهطور است؟
۱۱- یک عیدی اینترنتی به خوانندگان گلآقا...
توضیح اینکه سوال شماره 10 را از وبلاگرهای ساکن ممالک خارجه پرسیدیم. »
صادق اهری
بایرامیز موبارک
1- دروغ چرا ؟ آن قدر مشغله کاری و گرفتاری روزمره حلقوم آدمی را فشار میدهد که یک : سر بزنگاه تحویل سال نو به خانه میرسم دو : خیلی زرنگ و فرز باشم خودمو پرت میکنم داخل حمام سه : خیلی خیلی تیز باشم و تند ؛ جلدی از حموم اومدم بیرون دارم یک لنگ شلوار نو ام رو پام میکنم و آن یکی لنگش که دارد هوای نوروزی تناول میکند و با موی خیس؛ خودم را جلوی تلویزیون میرسونم تا "توپ " مربوطه در بشه ! چهار : بعد از در کردن توپ؛ بچه ها میپرن بغلم و میگن عیدت مبارک بابا جون و من خوشحال از روزگار جدیدی که شاید برایمان خوش یمن باشد دست توی جیب مبارک فرموده و مقداری از آن کاغذ های به رنگ آبی و سبز که هر روزه خدا ارزشش از روز قبل کمتر میشود در آورده و به انارخانم و سیب خان سرخم تحویل دهم و ماچ و بوسه ای دیگر حواله بگیرم . آن لحظه به چیز زیادی فکر نمیکنم به جز شادمانی خانواده و سرفرازی و سلامتی و خرامانی دیگر هموطنانم . به آنهاییکه شاید امسال به خاطر گرانی و تورم بیمادر و پدر لباس نو نخریده باشند . آجیل و میوه در بساطشان نباشد . بچه هایی که کمتر عیدی بگیرند یا همیشه خدا چشمشان به دست میهمان باشد به تعقیب رنگ کاغذهایی که از جیب این حبیب خدا در خواهد آمد .
2- دوران ما عیدی هامون عبارت بود از تخم مرغی که به ورقهای پوست پیاز پیچیده میشدند و در آب پخته میشدند و رنگ قهوه ای سیر داشتند و مقداری شکر پنیر و گردو بود که معمولا باهاشون بازی میکردیم . برد و باختش چیزی جز چند گردو و تخم مرغ بزک زده بیش نبود .
3- چند سال پیش اولیای یکی از مدارس چند روز مونده به عید ، طرحی برای بچه های کم بضاعت مدرسه راه انداخته بودند . از این قرار که سایز لباس و کفشهای اینها را گرفته بودند و به سراغ من و بعضی دیگر آمده بودند . پول نمیخواستند فقط لباس و کفش نیازشان بود . به وسعم مقداری را من به عهده گرفتم . خریدها تمام شده بود ما را برای تحویل البسه به مدرسه مربوطه دعوت کردند . داخل اتاق مدیر بودیم و بچه ها چندی با لباسهای ژنده در یکی از کلاسها جمع شده بودند . وقتی هدیه های نوروزی را تحویل گرفته و به تن میکردند خنده هاشان را که از ته دلشان بود احساس میکردم . به همدیگر نگاه میکردند و به شمایل جدیدشان عشق پیدا میکردند . آنوقت اشک شوقم سرازیر بود و این بهترین عیدی بود که دادم و اشک شوقم نیز بهترین عیدی سال 1382 بود که گرفته ام.
4- در منطقه ما و اکثر مناطق ترک نشین از حاج آقا فیروز خبری نیست ! اما به جای آن تکه (takeh ) گردانی داشتیم . مضمونا همان حاجی فیروز است یعنی نوید بخش فرا رسیدن نوروز و باهار (تَکه = بز نر ) . در تکه گردانی عروسکی را در هیبت بز در آورده و آن را با ادا و اطواری چون خیمه شب بازی امروزی و با آوازی بسیار دلنشین میگردانند .
تکه م تکه م ناز ایلر ( تکم تکم ناز میکنه )
نوروزی آواز ایلر ( نوروزو آواز میکنه )
...
5- نوروز قدیم صفایش ماورای نوروز امروز بود . لباسهای الوانش پاک بودند ولی گرانقیمت نبودند ؛ آجیل هایش که بی تعارف تر بود ؛ عیدی دادن و گرفتنش هم اینقدر آدمو به دبدبه و کبکبه وا نمیداشت ؛ ماشین به آنصورت موجود نبود و مجبور بودی برای دید و بازدید پیاده راه بیفتی و آنوقت وسط راه همسایه و دوستان را میدیدی با لباسهای تازه ؛ خنده ات میگرفت اوووه این مش قاسم است با خانمش و علی کوچولوشان ! همه تر و تازه بودند ؛ دست میدادی و میبوسیدی و میگفتی "بایرامیز موبارک ؛ نئچه بِئله ئیللره چیخاسیز" . برای سر زدن به فک و فامیل و مبارک گویشان صبح تا شب میان کوچه پس کوچه های تنگ و باریک و خانه های کاهگلی و شکرپنیر آنروزها با دلخوشی هایت همسفر بودی .
6- نو شدن روح آدمی و طبیعت برایم بسیار لذتبخش است .
7- " دید " از هر نظر خوبه ! آدم دید داشته باشه به همه قضایا ،این خیلی عالییه ! اما "بازدید " مقداری منقسط دارد .کلمه" باز دید" مقداری آدمو به یاد بازرس و بازپرس و بازبین و بازده و ... میندازه . به همین مضمون بازدید عید هم مقداری خالی از اشکال نیست . بعضیها رو یکسال به یکسال نمیبینی و وقتیکه عید میشه میری دیدنش و لامصب طرف یکساعتی از دیدش نگذشته زنگ آیفون خونه رو به صدا در میاره و میگه " عید شما مبارک ". خب مرد مومن ما که همین الان از خونه تون اومدیم . امان از این حکایت ، که دل نکرده عادت!
8- برای خودمان آغوش ننه جانمون در کنجی شاعرانه و لطیف و کودک نوازانه. برای دیگران شاید جاییکه الان شهرام خان جزایری دارد استحمام اقتصادی ! میکند که هم به ریش میخندد و هم به پشممون
9- اگر فرصتش باشد حتما وبلاگم را از روزمره گی های نوروزم به پا خواهم داشت .
11- اوده بیرئیل آه چکیرم خبر یوخ ( یکسال در منزل به آه میگذرانم خبری نمیشود )
اودن چخام من اویانا یار گلی ( وقتی هم از منزل خارج میشوم یارم می آید )
تای توشلاریم چوله چیخار گون گلی ( هم دوره ای هایم، وقتی بیرون میرند آفتاب در میاد )
من چیخاندا یاغیش کسر قار گلی ( من وقتی بیرون میروم باران تمام میشود و برف باریدن می گیرد )
این عید بر همه آزادگان دربند و بی بند مبارک باد .
یک اهری و اتفاقات ساده صادق اهری