یک اهری و اتفاقات ساده

گاه نگاریهای یک اهری از اتفاقات دور و نزدیک بصورت ساده

یک اهری و اتفاقات ساده

گاه نگاریهای یک اهری از اتفاقات دور و نزدیک بصورت ساده

یک اهری و اتفاقات ساده

یادش بخیر وبلاگ نویسی ( قسمت یَـــکّـُم )

يكشنبه, ۷ آذر ۱۳۹۵، ۰۴:۱۹ ق.ظ

یادش بخیر دوران وبلاگ نویسی . آنزمان که اینترنت و وبلاگ نویسی تازه داشت پدیده ای نوین و نسبتن جوان پسند! میشد . یادم میاد اونروزا بتعداد چند ده انگشت دست در ایران به وبلاگنویسی روی آورده بودند . و معمولن بیشتر آنها در خارج از کشور بودند . و تعداد یه چند ده انگشتشمارش هم داخل ایران بودند که فعلن و در حال حاضر یا تعطیل کرده و نمینویسند و یا خیلی دیر به دیر بروز میکنند  بنا به گرایش به ...
شبکه های اجتماعی دیگر مثل فیسبوک و اینستاگرام و تلگرام و ...
خاطرم هست  بعد یه چند سالی از وبلاگ نویسی ام میگذشت که هفته نامه طنز ِ آنزمان گل آقا ، از من و چند تن دیگه خاسته  بود که به پنج سوال پاسخ بدیم . دادیم . دو بار و طی فاصله حدود شیش ماه که بار اول از ما سوالاتی در رابطه با "عید نوروز" که در زیر آوردم پرسیده شده بود . و بار دوم در مورد "سفر" سوال کرده بودند که در پست بعدی که در آن صاحبان وبلاگهای : قاصدک ، سرزمین رویایی ، آونگ خاطره های ما ، عبید شاکی ، زهرا ، یادداشتهایی برای مخاطب احتمالی و تنظ نوشته های ارژنگ حاتمی حضور داشتند به آن اشاره خاهم کرد . ناگفته نماند که وبلاگنویسهای آنزمان خیلی هوای همدیگر رو را در اطلاع رسانی از بروز مسایل و مشکلات اجتماعی داشتند . این خاطره از اون زمان برایم هنوز زنده است  که روزی از روزها داروی مربوط به بیماران ام.اس کمیاب و نایاب و بسیار گران شده بود . مطلبی در همین رابطه که بطریقی منهم درگیر ماجرایش  بودم در وبلاگم آوردم با عنوان آیا وبلاگها می توانند کمک کنند ( که کردند دمشون گرم) و همچنین در اینجا  و اینجا  ( کامنت ها هم خاندن دارد . ضمنن لیست وبلاگها و روزنامه ها بعدن افزایش یافت و بالای پنجاه شصت وبلاگ و روزنامه از این شکواییه حمایت کردند که متاسفانه آدرس نهایی اسامی بقیه حمایت کننده ها را نیافتم! ). بقیه دوستان هم لینک دادند و خبررسانی کردند تا بگوش فلک! رسید و در صحن علنی مجلس مطرح شد و کلی خبرنگارها و روزنامه ها حمایت کردند تا اینکه بالاخره نتیجه مثبت بدست آمد و ... باز هم یادش بخیر . بگذریم . میگذارم و میگذرم از این خاطره تا اصل مطلب در آن زیر نماند نفسش بند بیاید  
توضیح اول : صاحبان وبلاگهای زیردر بگومگوی دفعه اول شرکت کرده بودند . 
یک - وبلاگ محمد افراسیابی  عمو اروند - دو- وبلاگ داریوش محمدپور  ملکوت  - سه - وبلاگ مینو صابری  آونگ خاطره های ما  ( دیگر نمینویسد ) چهار - وبلاگ مهدی جامی  سیبستان  - پنج - وبلاگ اسداله علیمحمدی  بیلی و من  - شش - وبلاگ محمد درویش مهار بیابان زایی  - هفت - وبلاگ بهمن هدایتی  کلاشنکف دیجیتال   ... و وبلاگ  من  در آدرس وبلاگ قدیمی ام . پاسخ هر کداممان اینجاست  و پاسخ خودم را در زیر سوالها همینجا می آورم 
توضیح دوم : تاریخ انتشار در سایت گل آقا " چهارشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۸۶ " بود .
توضیح ضروری و آخر هم اینکه وبلاگهای خوب دیگری هم فعال بودند در آنزمان و دلیل انتخاب ما از نظر گردانندگان محترم گل آقا  را نمیدانم دقیق ! شاید بخاطر بار طنز بیشترش بوده باشد . گفتم که نمیدانم بخدا .
و اما اصل قصه از سایت گل آقا :

 « بگومگوی این ماه، حال و هوای نوروزی دارد، خاطرات قدیم، آرزوهای امروز و امیدهای فردا...
این سؤالها را از وبلاگرهای محترم پرسیدیم:
۱- لحظه تحویل سال سر سفره می‌نشینید؟ آن لحظه به چی فکر می‌کنید؟
۲- بچه که بودید با عیدی‌هایتان چه کار می‌کردید؟ هنوز هم عیدی می‌گیرید، از چه کسانی؟
۳- بهترین عیدی که گرفتید؟ بهترین عیدی که دادید؟
۴- آخرین باری که یک حاجی فیروز واقعی دیدید، کی بود؟
۵- نوروز قدیم‌ها بهتر بود، فرقی نکرده یا حالا بهتر شده؟!
۶- چه چیز از نوروز را بیش از همه دوست دارید؟ احتمالا چیزی هست که دوستش نداشته باشید؟
۷- رابطه‌تان با دید و بازدیدهای نوروز چه طور است؟
۸- اگر بخواهید جایی را برای مسافرت نوروزی پیشنهاد بدهید، کجا را سفارش می‌کنید؟
۹- در ایام نوروز هم وبلاگتان را مثل باقی ایام سال به روز خواهید کرد؟
۱۰- در کشوری که شما هستید، حال و هوای سال نو ایرانی چه‌طور است؟
۱۱- یک عیدی اینترنتی به خوانندگان گل‌آقا...
 توضیح اینکه سوال شماره 10 را از وبلاگرهای ساکن ممالک خارجه پرسیدیم. »

صادق اهری
بایرامیز موبارک
1- دروغ چرا ؟ آن قدر مشغله کاری و گرفتاری روزمره حلقوم آدمی را فشار میدهد که یک : سر بزنگاه تحویل سال نو به خانه میرسم دو : خیلی زرنگ و فرز باشم خودمو پرت میکنم داخل حمام سه : خیلی خیلی تیز باشم و تند ؛ جلدی از حموم اومدم بیرون دارم یک لنگ شلوار نو ام رو پام میکنم و آن یکی لنگش که دارد هوای نوروزی تناول میکند و با موی خیس؛ خودم را جلوی تلویزیون میرسونم تا "توپ " مربوطه در بشه ! چهار : بعد از در کردن توپ؛ بچه ها میپرن بغلم و میگن عیدت مبارک بابا جون و من خوشحال از روزگار جدیدی که شاید برایمان خوش یمن باشد دست توی جیب مبارک فرموده و مقداری از آن کاغذ های به رنگ آبی و سبز که هر روزه خدا ارزشش از روز قبل کمتر میشود در آورده و به انارخانم و سیب خان سرخم تحویل دهم و ماچ و بوسه ای دیگر حواله بگیرم . آن لحظه به چیز زیادی فکر نمی‌کنم به جز شادمانی خانواده و سرفرازی و سلامتی و خرامانی دیگر هموطنانم . به آنهایی‌که شاید امسال به خاطر گرانی و تورم بی‌مادر و پدر لباس نو نخریده باشند . آجیل و میوه در بساطشان نباشد . بچه هایی که کمتر عیدی بگیرند یا همیشه خدا چشمشان به دست میهمان باشد به تعقیب رنگ کاغذهایی که از جیب این حبیب خدا در خواهد آمد .
2- دوران ما عیدی هامون عبارت بود از تخم مرغی که به ورقهای پوست پیاز پیچیده می‌شدند و در آب پخته می‌شدند و رنگ قهوه ای سیر داشتند و مقداری شکر پنیر و گردو بود که معمولا باهاشون بازی می‌کردیم . برد و باختش چیزی جز چند گردو و تخم مرغ بزک زده بیش نبود . 
3- چند سال پیش اولیای یکی از مدارس چند روز مونده به عید ، طرحی برای بچه های کم بضاعت مدرسه راه انداخته بودند . از این قرار که سایز لباس و کفشهای اینها را گرفته بودند و به سراغ من و بعضی دیگر آمده بودند . پول نمی‌خواستند فقط لباس و کفش نیازشان بود . به وسعم مقداری را من به عهده گرفتم . خریدها تمام شده بود ما را برای تحویل البسه به مدرسه مربوطه دعوت کردند . داخل اتاق مدیر بودیم و بچه ها چندی با لباسهای ژنده در یکی از کلاسها جمع شده بودند . وقتی هدیه های نوروزی را تحویل گرفته و به تن می‌کردند خنده هاشان را که از ته دلشان بود احساس می‌کردم . به همدیگر نگاه می‌کردند و به شمایل جدیدشان عشق پیدا می‌کردند . آنوقت اشک شوقم سرازیر بود و این بهترین عیدی بود که دادم و اشک شوقم نیز بهترین عیدی سال 1382 بود که گرفته ام. 
4- در منطقه ما و اکثر مناطق ترک نشین از حاج آقا فیروز خبری نیست ! اما به جای آن تکه (takeh ) گردانی داشتیم . مضمونا همان حاجی فیروز است یعنی نوید بخش فرا رسیدن نوروز و باهار (تَکه = بز نر ) . در تکه گردانی عروسکی را در هیبت بز در آورده و آن را با ادا و اطواری چون خیمه شب بازی امروزی و با آوازی بسیار دلنشین می‌گردانند . 
تکه م تکه م ناز ایلر ( تکم تکم ناز میکنه )
نوروزی آواز ایلر ( نوروزو آواز میکنه )
... 
5- نوروز قدیم صفایش ماورای نوروز امروز بود . لباسهای الوانش پاک بودند ولی گرانقیمت نبودند ؛ آجیل هایش که بی تعارف تر بود ؛ عیدی دادن و گرفتنش هم اینقدر آدمو به دبدبه و کبکبه وا نمی‌داشت ؛ ماشین به آنصورت موجود نبود و مجبور بودی برای دید و بازدید پیاده راه بیفتی و آنوقت وسط راه همسایه و دوستان را می‌دیدی با لباسهای تازه ؛ خنده ات می‌گرفت اوووه این مش قاسم است با خانمش و علی کوچولوشان ! همه تر و تازه بودند ؛ دست می‌دادی و می‌بوسیدی و می‌گفتی "بایرامیز موبارک ؛ نئچه بِئله ئیللره چیخاسیز" . برای سر زدن به فک و فامیل و مبارک گویشان صبح تا شب میان کوچه پس کوچه های تنگ و باریک و خانه های کاهگلی و شکرپنیر آنروزها با دلخوشی هایت همسفر بودی . 
6- نو شدن روح آدمی و طبیعت برایم بسیار لذتبخش است .
7- " دید " از هر نظر خوبه ! آدم دید داشته باشه به همه قضایا ،این خیلی عالییه ! اما "بازدید " مقداری منقسط دارد .کلمه" باز دید" مقداری آدمو به یاد بازرس و بازپرس و بازبین و بازده و ... میندازه . به همین مضمون بازدید عید هم مقداری خالی از اشکال نیست . بعضی‌ها رو یکسال به یکسال نمی‌بینی و وقتی‌که عید می‌شه میری دیدنش و لامصب طرف یکساعتی از دیدش نگذشته زنگ آیفون خونه رو به صدا در میاره و میگه " عید شما مبارک ". خب مرد مومن ما که همین الان از خونه تون اومدیم . امان از این حکایت ، که دل نکرده عادت! 
8- برای خودمان آغوش ننه جانمون در کنجی شاعرانه و لطیف و کودک نوازانه. برای دیگران شاید جاییکه الان شهرام خان جزایری دارد استحمام اقتصادی ! میکند که هم به ریش می‌خندد و هم به پشممون 
9- اگر فرصتش باشد حتما وبلاگم را از روزمره گی های نوروزم به پا خواهم داشت . 
11- اوده بیرئیل آه چکیرم خبر یوخ ( یکسال در منزل به آه میگذرانم خبری نمیشود )
اودن چخام من اویانا یار گلی ( وقتی هم از منزل خارج میشوم یارم می آید )
تای توشلاریم چوله چیخار گون گلی ( هم دوره ای هایم، وقتی بیرون میرند آفتاب در میاد )
من چیخاندا یاغیش کسر قار گلی ( من وقتی بیرون میروم باران تمام میشود و برف باریدن می گیرد ) 
این عید بر همه آزادگان دربند و بی بند مبارک باد .
یک اهری و اتفاقات ساده  صادق اهری
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۹/۰۷
یک اهری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی