یک اهری و اتفاقات ساده

گاه نگاریهای یک اهری از اتفاقات دور و نزدیک بصورت ساده

یک اهری و اتفاقات ساده

گاه نگاریهای یک اهری از اتفاقات دور و نزدیک بصورت ساده

یک اهری و اتفاقات ساده
تابستان 1395
ورودی بازار اهر از طرف شمال غربی



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۹۵ ، ۰۱:۵۰
یک اهری

روزمره گی |
داخل یکی از سوپرمارکتهای نسبتن بزرگ شهر و به احترامم! و به انتظار دوستی، روی صندلی پشت یخچال ویترینی در قسمت پروتئین فروشی  جای مان داده بودند که دو جوان رشید و بلند بالایی وارد مغازه شده  و یکی از آنها که " موی سرش یه جور علیهده ای سیخکی و روغنی و ریش دیگرگونه داشت " رو به من کرد و گفت : آقا دو عدد سوسیس لطفن ! 
کم نیاوردم . از جایم بلند شدم و درب یخچال کشویی را به چپ هولاندم و سوسیسی متصل به هم را داشتم از داخل
یخچال در می آوردم که صاحاب مغازه ، با کمی دستپاچگی آنهمه را از دستم گرفت و داخل یخچال کرد و یواشکی در گوشم  گفت : اینها دانشجو ان . اینو برا خوردن نمیخان که . واسه مزه میخان !  و دستش را کرد توی یخچال و دو عدد سوسیس سوا افتاده از دیگران را به همون جوان داد . جوان سر برگرداند و از رفیقش که دم در ایستاده بود پرسید : بابک دوتا سوسیس کافیه ؟ ... بابک جواب داد: کافیه
داشتند میرفتند ... رفتند ... و من دلم بحال خودشان و پدر مادراشون و امیدهای پر از مستی شان وا رفت !
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۵ ، ۱۹:۰۳
یک اهری
کوچ و کوچه
هنگام کوچ پرندگان ٬ به وقت سرد . راهی برای کوچ باغ نیست! ..." کوچه باغ " ٬ خود راهی میشود ٬ ازبرای کوچ پرندگان.  گر چه کوچه باغم به غم خاطره ها میسوزد . کوچه باغم همه عصیان شده است . کوچه باغم همه فریاد . کوچه باغم همه در فکر پرنده ٬ کوچه باغم همه در فکر "شدن "!  کوچه باغم همه در را؛ بگشودن از رو . من سراغی دارم . کوچه باغی همه از سبزه و گل پُرتر . همه از مهر فزون . همه از عشق ٬ بقدری راضی. همه باهم بی درد . همه باهم یکدست. همه باهم قاضی . همه باهم همفکر ... نگذاریم که شب پیله کند بر کوچه ما
من سراغی دارم . کوچه باغی همه از رنگ بلور. همه آغشته به زیباییها . همه پرواز طلب. همه آرامشجو . همه از جنگ گریزان . همه بیدار ... که شقایق بزند با من تار  

۱۳۸۷ آذر ۵, سه‌شنبه
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۵ ، ۱۲:۵۵
یک اهری
صرفن برای صلح و آرامش
Just for peace
 
 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۵ ، ۱۳:۳۲
یک اهری
کریستال طلا ، ساخته شده از الیاف مصنوعی  که در واکنشی  شیمیایی در گاز کلر بعمل آمده است . خلوص 99.99٪ 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۵ ، ۱۷:۴۳
یک اهری
هوا داشت تاریک میشد و من از سرکارم برمیگشتم خونه  که دیدم  راننده تاکسی تلفنی که اتفاقن مردی میانسال و موقر می نمود  داخل ماشین پرایدش منتظر چهار خانم مسافرش است تا سوار شوند . دو نفر از این خانمها ظاهری تحصیلکرده با کیف درسی! در دست و کتاب در بغل بودند به همراه احتمالن مادراشون که چادر شبی بر سر داشتند . 
دیدم دختر همسایه یه کوچه پایین ترمون که به بدرقه دوستانش آمده بود با فاصله حدود ده متری به دوستاش میگفت یکی تون بشینین جلو . چرا هر چارتاتون عقب میشینن . جا نمیشین که . معذب میشین اینجوری ... 

یکی از دخترا که آخرتر از همه بزور خودش رو داشت توی ماشین میچپوند ! گفت : نه بابا جا میشیم . تو برو خونه نغمه جون . خیلی زحمت دادیم . نگران نباش! تا خونه راهی نیس که  . اینجوری راحت تره ! و هر چار نفر در صندلی عقبی ماشین پراید خود را بنحوی خنده آور در بغل و آغوش هم جادادند ... طفلکی راننده تاکسی که خود را در سایۀ اتهام  به جرم هرزگی و نامردی و بی غیرتی و درنده خویی میدید نگاهی معصومانه به من کرد و با خنده ای تلخ و بی صدا همچنانکه سرش را تکان میداد به زیر انداخت و به آرامی دنده کشید ...
هیچ چی دیگه .
همه راه افتادند رفتند خونه ها شون !
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۵ ، ۰۳:۱۳
یک اهری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۵ ، ۱۷:۳۹
یک اهری

وقتی خودم را یافتم
تنها نبودم
ما دو نفر بودیم ،
کسی در من بود
که نگاهش
بیگانه با من بود .


فروردین هشتاد و چهار
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۵ ، ۱۷:۲۶
یک اهری

| سرگرمی | 
حدود هفت سال پیش در آبانماه 88 یه سایتی رو معرفی کرده بودم و عنوان پست را گذاشته بودم " اهری اینجا، اهری آنجا، اهری همه جا!  " و اتفاقی که برایم افتاده بود را چنین نوشته بودم :
«« با صدای زنگ تلفن همراهم در کله سحر روز جمعه اول آبان از خواب بیدار میشوم . تلفن ثابت و موبایلم بلاانقطاع زنگ میخورند و اس ام اس های بسیاری دریافت میکنم . جعبه ایمیلم پرشده از سیل تبریکاتی که برای مشهور شدن یکباره ام در دنیا ! ... دنیا ؟! بله در دنیا ، برایم سرازیر شده و میشود . نمیدانم جریان چیست ؟ بهت زده شده ام و گیج و منگ . باورم نمیشود تا اینکه عکسهایم را در داخل یکی از ایمیلهایم میبینم ..... وای خدای من ! یعنی چه اتفاقی
میتونه افتاده باشه . این عکسها دقیقن اون دو تصویری هستند که در اینترنت از خودم بجا گذاشته ام . تندی منزلبانو و بچه ها رو صدا میکنم تا اونام تایید کنند که من خواب نمیبینم . بنظرتون چه اتفاقی افتاده ؟ ...
و در آخر نوشته بودم : حالا خارج از شوخی ! اگه وقتتان ایجاب کرد و بیکار بودین برین اینجا و تصویر زیباتان را با انتخاب از دهها افکت وارد کرده و حظ اش حلالتان باد . »»
و بازهم تکرار همون حکایت است و این بار با چاشنی طنز کم  . هم نوعی آشنایی با یه برنامه با حال است از برای من ِ نوعی مبتدی و هم یه جور سرگرمی برا شبهای زمستان ☺( آخه من این پست رو برا بار دوم در شبهای دراز و یلدایی اوایل ِ ماه اول زمستان 95 مینویسم ) .  گفتم حالا که وبلاگ قبلی ام دم دست نیست و یوزر و پسوردش به فنا رفته ، خدا رو خوش میاد حتمن که دوستان تازه ام نیز در این وبلاگ نوکار! از این برنامه بهره برده و مقداری هم سرگرم شوند. شما میتوانید در آنجا بعد از آپلود عکس و یا عکسهای تان ، آنها را به طرق مختلف و متفاوت و در عین حال باور نکردنی در آورده و نوشته های زیبایی را روی آن اضافه کرده و برای خودتان به یادگار نگهدارید با افکت های زیبا و متنوع بالای پونصد مدل ☺ . در وحله اول البته سعی کنید از عکسهایی استفاده کنید که کیفیت بالا و خوبی دارند . متاسفانه من عکسای خوبی دم دستم نبود و همه تصاویر من عکسای موبایلیست ! ... یکی از حسن کاربا سایت photofunia اینست که عضو شدن هم لازمش نیست . امیدوارم لذت برایتان به ارمغان آورده باشد هر چند هم کوچک .
این چند نمونه رو که خودم روش کار کردم هم  تقدیم شما :


عکسهای تان را باورنکردی کنید  یک اهری و عکسهای باور نکردنی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۵ ، ۰۰:۵۴
یک اهری
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۵ ، ۱۳:۳۸
یک اهری