یک اهری و اتفاقات ساده

گاه نگاریهای یک اهری از اتفاقات دور و نزدیک بصورت ساده

یک اهری و اتفاقات ساده

گاه نگاریهای یک اهری از اتفاقات دور و نزدیک بصورت ساده

یک اهری و اتفاقات ساده

حاجی بلند شو ، ببین و بخاب !

شنبه, ۹ بهمن ۱۳۹۵، ۱۱:۵۵ ق.ظ
 عصبی و پَکَر است . عصری آمده است پیشم . مثل هر روز سرحال و شاداب نیست . علتش را جویا میشوم .
- چیزی شده مهندس ؟
مهندس : امروز با پسر بزرگ مرحوم حاج نوراله که از آشنایان است رفتم برای برآورد هزینه اتمام ساختمان چندین طبقۀ نیم ساخت آنمرحوم که دو ماه است فوت کرده و یکی از میلیاردرهای منطقه محسوب میشد که چندین باغ و راغ و املاک و ... برای فرزندانش به ارث گذاشته است.

-  خُب
مهندس : هیچ چی دیگه ! مبلغ هزینه که پول زیادی هم نمیخاد از جمله ریزه کاریهای باقیمانده ساختمان را وقتی به پسرش گفتم دست روی دست زد و گفت : کاش حاجی مرحوم ... منّ ومنّی کرد و ادامه داد : کاش حاجی مرحوم ، دوماه دیگر زنده مانده بود که این یکی ساختمان را هم تا الان تمام میکرد و ما را با این گرانی و کمبود مصالح ساختمانی ، درگیر ساخت و سازش نمیکرد . تازه مشخص هم نیست هزینه ای که باید به اینجا پرداخت کنیم  رو بقیه ورثه چجوری حساب خاهند کرد ... و اضافه کرد گرچه من پسر بزرگ خانواده ام ولی اونها هم شریکند ... با وضعی مضطرب ادامه داد عجب گیری کریم بخدا !
-  (ء)
مهندس :  ارزش دنیا و مال دنیا رو میبینی تورو خدا ! ... زندگی به یک قران هم نمی ارزد ... اَه اَه اَه ...
-
- به خنده میگویم اگر منظورت از قران همون ریال خودمانه که اونم تومان شده است اخیرن مهندس جان ... دنیا به تومنی هم نمی ارزد . به همون یک پشگل ! نه ببخشین به همون یک پشیز حتا

هردو میخندیم . به هم ، و به کارعبث ِ این دنیا 
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۱۱/۰۹
یک اهری

روزنوشت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی