از تجربیات پیش پا افتاده هم میشود درس گرفت
سه شنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۵، ۱۰:۲۰ ب.ظ

که آخر سر هم جلوی من خدا را هم حتا بنده
نشد و حتا نتونست مدرک لیسانس اش را بگیرد طفلک از بس که به همه استاداش ایرادات بیجا گرفت حتا بطرز لباس پوشیدن و حرف زدنشان و مدل موی سرشان (D) ... در همین مورد در وبلاگم نوشته بودم و حالا امروز با گذشت اینهمه مدت با یک تجربه جدید دوباره به این نتیجه متقن رسیده ام که به کسی که استاد نیست نباید بگیم استاد . به کسی که مهندس نیست نباید بگیم مهندس . به کسی که آدم نیس نگیم خیلی آقایی ... خب معلومه که گنجایشش لب پُر میشه . اونوخته که تو رو دست کم خاهد گرفت . تازه ، ما با این کارمان باعث شدیم که او خود ِ خودش رو گم کنه طفلکی ... حالا از ما گفتن .
کمی مربوط به موضوع با کمی هوای ابری :
آلبرکامو در کتاب سقوط خود یه همچی چیزی آورده « من از آن تافته های جدابافته نبودم که هر توهینی را ببخشم، اما همیشه در آخر کار آن را از یاد میبردم . آن کس که تصور میکرد که من از او نفرت دارم چون میدید که با لبخندی صمیمی به او سلام میگویم غرق در شگفتی میشد و نمیتوانست باور کند. در این حال، بر حسب خلق و خوی خودش، یا بزرگواریم را تحسین و یا بی غیرتیام را تحقیر میکرد، بی آنکه فکر کند که انگیزه ی من ساده تر از اینها بوده است، من همه چیز حتی نام او را از یاد برده بودم ... »
آلبرکامو در کتاب سقوط خود یه همچی چیزی آورده « من از آن تافته های جدابافته نبودم که هر توهینی را ببخشم، اما همیشه در آخر کار آن را از یاد میبردم . آن کس که تصور میکرد که من از او نفرت دارم چون میدید که با لبخندی صمیمی به او سلام میگویم غرق در شگفتی میشد و نمیتوانست باور کند. در این حال، بر حسب خلق و خوی خودش، یا بزرگواریم را تحسین و یا بی غیرتیام را تحقیر میکرد، بی آنکه فکر کند که انگیزه ی من ساده تر از اینها بوده است، من همه چیز حتی نام او را از یاد برده بودم ... »
علی از معدن مس سونگون