یک اهری و اتفاقات ساده

گاه نگاریهای یک اهری از اتفاقات دور و نزدیک بصورت ساده

یک اهری و اتفاقات ساده

گاه نگاریهای یک اهری از اتفاقات دور و نزدیک بصورت ساده

یک اهری و اتفاقات ساده

تحول

چهارشنبه, ۱۰ آذر ۱۳۹۵، ۰۹:۴۵ ب.ظ
نگاهش بین جنگل و دریا غرق بود ...  چشمش به لاشه ماهی کوچولویی افتاد که دریا پس اش زده بود .
در شنهای خیس و نرم کنار ساحل زانو زد بی اختیار و سرش را به ماهی کوچولو نزدیک کرد و آرام گفت : زیارت  قبول دختر . 
تحولات ! بچه هاشونو قورت میدن . خیلی خوش شانس بودی که پس اَت زدن
۸۴/۱/۲۱ 
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۹/۱۰
یک اهری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی