چهارشنبه, ۱۰ آذر ۱۳۹۵، ۰۹:۴۵ ب.ظ
نگاهش بین جنگل و دریا غرق بود ... چشمش به لاشه ماهی کوچولویی افتاد که دریا پس اش زده بود .
در شنهای خیس و نرم کنار ساحل زانو زد بی اختیار و سرش را به ماهی کوچولو نزدیک کرد و آرام گفت : زیارت قبول دختر .
تحولات ! بچه هاشونو قورت میدن . خیلی خوش شانس بودی که پس اَت زدن
۸۴/۱/۲۱
۰
۰
۹۵/۰۹/۱۰
یک اهری