خیلی وقت بود که بدلیل تمایل به شبکه های اجتماعی مجازی نسبتن مدرن! از وبلاگ خانی و وبلاگنویسی دور افتاده بودم . بعد از سیر و سفری نسبت طولانی که در دیار آنها انجام دادم متوجه شدم که هیچکدام جای وبلاگ را نمیدهد . خانه ای دنج برای خودت . خانه ای که زیاد منتظر سرسری خانی دیگران و یا لایکهای بی هوا و اشتراک گذاریهای مطالب این و آن ! از جاهای متعدد ِ دم دستی که معمولن برای همه قابل دسترس است و همچنین بده بستانهای لایکی دور است . وبلاگ گرچه ظاهرن خانه ای خاموش است ولی
| حیاط پشتی | یکی از بدترین حالت توی زندگی وقتی یه که متوجه میشی کاری انجام شده و نباید انجام میگرفته و تقصیر تو نیست ولی زجرش بیشتر برا توست . مثلن بدنیا آمدن . یا مثل نامی که در بدو تولد روت میذارن . مثل جغرافیایی که بهش تعلق گرفتی . مثل فرهنگی که باهاش ناخاسته اُخت شدی و رشد یافتی . از این تیپ مسایل توی زندگی همه آدما اتفاق می افته و افتاده و احتمالن خاهد افتاد . ولی یه قضیه دیگه زجرش بیشتر از اینه . اونم اینکه خودت یه کاری رو بکنی که بعدها توش گیر کنی . حتا اگر این کارت در زمان خودش برا